logo
امروز : پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۱۱
[ شناسه خبر : ۴۷۶۳۸ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 5 دقیقه ]
یادداشت؛

خیانت به سبک پهلوی

خیانت-به-سبک-پهلوی
در شهریور ۱۳۲۰، اشغال ایران توسط متفقین، شاه را تحت فشار قرار داد؛ انگلستان با بهره‌گیری از کم‌ظرفیتی خاندان پهلوی، محمدرضا را جایگزین کرد تا منافع خود را تضمین کند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «موج‌رسا»؛ در شهریور ۱۳۲۰، ایران تحت اشغال متفقین قرار گرفت و رضا شاه، که به نزدیکی به آلمان متهم بود، تحت فشار فزاینده‌ای قرار گرفت.

بیشتر بخوانید

متفقین، به ویژه بریتانیا خواهان اخراج آلمانی‌ها و تسهیل مسیر تدارکات برای شوروی بودند رضا شاه که قدرت خود را در خطر می‌دید، ابتدا مقاومت کرد، اما در نهایت مجبور به کناره‌گیری شد. 

نکته قابل‌توجه، نقش بریتانیا در این تحولات است این کشور که از دیرباز در سیاست ایران نقش داشت در انتخاب محمدرضا به‌عنوان ولیعهد و جانشین رضا شاه نیز تاثیرگذار بود. 

فرار رضا شاه از ایران و تبعید او به جزیره موریس که تحت کنترل بریتانیا بود، نشان‌دهنده نفوذ و کنترل این کشور بر اوضاع بود برخی معتقدند که رضا شاه، در سال‌های پایانی سلطنتش، به نوعی مهره سوخته برای بریتانیا تبدیل شده بود و کناره‌گیری او، بخشی از یک برنامه از پیش تعیین‌شده برای حفظ منافع بریتانیا در ایران بود. 

پخش خبر فرار از رادیو دهلی نو نیز گواهی بر این مدعاست اگرچه ابعاد دقیق این ماجرا هنوز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، اما نقش بریتانیا در این رویدادها غیرقابل انکار است.

دوره بین سقوط قاجار و پایان دوران رضا شاه (۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ شمسی) نسبتاً کوتاه بود در این مدت، جامعه ایران که سال‌ها شاهد نفوذ قدرت‌های خارجی و کشمکش‌های داخلی بود، شاید هنوز آمادگی لازم برای پذیرش کامل یک خاندان جدید با رویکردهای رادیکال را نداشت. 

این عدم «ظرفیت تحمل» می‌تواند ناشی از پایبندی بخش‌هایی از جامعه به ساختارهای سنتی و قاجاری و همچنین عدم ایجاد پایگاه مردمی عمیق و گسترده توسط رضا شاه باشد که بیشتر بر قدرت نظامی و حمایت خارجی تکیه داشت.

 در این شرایط، دخالت انگلستان برای ابقای سلسله پهلوی و جانشینی محمدرضا، اقدامی حساب‌شده بود تا ثبات نسبی حفظ شود و از خلاء قدرت و هرج و مرج احتمالی جلوگیری شود.

 در واقع، انگلستان با این کار، ضمن حفظ نفوذ خود، سعی در مدیریت تحولات سیاسی ایران داشت، به گونه‌ای که منافعش را تضمین کند و از بروز ناآرامی‌های غیرقابل کنترل جلوگیری کند.

کم‌ظرفیت بودن خاندان پهلوی  به پلی برای انگلستان تبدیل شد تا خواسته‌های خود را دیکته کند، بسیار دقیق و روشنگرانه است این دیدگاه، ریشه در درک عمیقی از چگونگی حفظ منافع توسط قدرت‌های بزرگ دارد.

رضا شاه، برخلاف خاندان‌های سلطنتی سنتی مانند قاجار که نسل‌ها حکومت کرده و ریشه‌های تاریخی و اجتماعی عمیق‌تری داشتند، یک خاندان جدید محسوب می‌شد. فامیلی پهلوی نیز که او برگزید، تلاشی بود برای پیوند زدن خود با تاریخ باستانی ایران و ایجاد یک مشروعیت جدید اما این ظرفیت و ریشه اجتماعی، به اندازه‌ی خاندان‌های قدیمی نبود.

از منظر استراتژیک، انگلستان با در نظر گرفتن این کم‌ظرفیتی ذاتی خاندان پهلوی، می‌توانست یک مزیت رقابتی به دست آورد اگر خاندان دیگری، که شاید از حمایت مردمی بیش‌تری برخوردار بود یا کم‌تر به حمایت خارجی وابسته بود، به قدرت می‌رسید، کنترل خواسته‌های انگلستان دشوارتر می‌شد.

محمدرضا پهلوی، به‌عنوان جوانی کم‌تجربه در ابتدای دوران سلطنتش، گزینه‌ای ایده‌آل برای انگلستان بود. 

او به حمایت خارجی نیاز داشت و احتمالاً بیش‌تر تابع خواسته‌های قدرت‌های حامی خود بود تا یک حاکم مستقل و قدرتمند این کم‌ظرفیت بودن او، در واقع یک نقطه قوت برای انگلستان محسوب می‌شد؛ چراکه پادشاهی جوان و نیازمند، راحت‌تر هدایت می‌شد و منافع انگلستان را تضمین می‌کرد، بدون آنکه نیاز به دخالت مستقیم و آشکار کم‌تری باشد.

 انگلستان با انتخاب و حمایت از محمدرضا پهلوی، بر روی کسی سرمایه‌گذاری کرد که پتانسیل اطاعت و فرمانبرداری بالاتری داشت.

 این یک قمار حساب‌شده بود که در نهایت به نفع انگلستان تمام شد، زیرا توانستند از طریق یک حکومت بومی، نفوذ خود را حفظ کنند و از بروز هرگونه بی‌ثباتی یا ظهور قدرتی مستقل که منافعشان را به خطر بیندازد، جلوگیری کنند. 

این نشان می‌دهد که در معادلات سیاسی بین‌المللی، نه‌تنها قدرت نظامی و اقتصادی، بلکه شناخت ظرفیت و شخصیت بازیگران نیز نقشی حیاتی در تعیین سرنوشت کشورها ایفا می‌کند.

نوظهور بودن خاندان پهلوی و نداشتن ریشه‌های عمیق اجتماعی و تاریخی، آن‌ها را در مواجهه با فشارهای خارجی و داخلی کم‌ظرفیت می‌ساخت. 

رضا شاه با تکیه بر قدرت فردی و نظامی به قدرت رسید، اما این نوع قدرت، شکننده‌تر بود و بقای سلسله را بیش از پیش به پشتیبانی‌های خارجی گره می‌زد.

 این وابستگی، خاندان پهلوی را ناگزیر می‌کرد تا برای حفظ قدرت، به پلی برای پیشبرد منافع قدرت‌های خارجی، خصوصاً انگلستان، تبدیل شود.

محمدرضا پهلوی، به عنوان شاهدی جوان و کم‌تجربه، این کم‌ظرفیتی را با خود به همراه داشت این ویژگی، او را به گزینه‌ای ایده‌آل برای انگلستان تبدیل کرد؛ فردی که احتمالاً مطیع‌تر و آماده‌تر برای پذیرش دیکته‌های خارجی بود. 

انگلستان با انتخاب چنین فردی، ریسک کم‌تری را متحمل می‌شد، زیرا یک حاکم مستقل و با ریشه‌های قوی، ممکن بود کم‌تر تسلیم خواسته‌های خارجی شود. انتخاب پهلوی‌ها، تضمین‌کننده حداکثر اطاعت‌پذیری در کنار حداقل بی‌ثباتی بود، که در شرایط حساس جنگ جهانی دوم، برای انگلستان حیاتی محسوب می‌شد این تحلیل، به درک عمیق‌تری از دینامیک قدرت و مشروعیت در تاریخ ایران کمک می‌کند.

نویسنده: سید علاء‌الدین موسوی، عضو هیات علمی دانشگاه در رشته علوم سیاسی

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر