logo
امروز : دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۳:۰۳
[ شناسه خبر : ۳۲۹۰۴ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 3 دقیقه ]
چراغ هدایت؛

هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم/ سوره الکهف

هر-روز-تلاوت-یک-صفحه-از-قرآن-کریم-سوره-الکهف
روزمان را با تلاوت یک صفحه از قرآن کریم منور کنیم.

به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی «موج رسا»بسم الله الرحمن الرحیم 

بیشتر بخوانید

۞ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (75)

گفت: آيا به تو نگفتم که هرگز بر همراهى من صبر نتوانى کرد؟ (75)
 
قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي ۖ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا (76)
گفت: بعد از اين اگر از تو چيزى پرسيدم با من مصاحبت مکن که از ناحيه من به حجتى قاطع رسيده اى [و براى همراه نبردنم دليل دارى. ] (76)
 
فَانْطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا (77)
پس به راه افتادند تا وقتى به اهل قريه اى رسيدند، از مردمش خوراک خواستند و آنان از مهمان کردنشان خوددارى کردند و در آن ديوارى يافتند که مى خواست بيفتد و [خضر] آن را بر پاداشت [موسى] گفت: اگر مى خواستى براى آن مزدى مى گرفتى [که غذا بخريم]. (77)
 
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا (78)
گفت: اينک [وقت] جدايى ميان من و تو است، به زودى تو را از حکمتِ آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه مى کنم. (78)
 
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا (79)
اما آن کشتى مال بينوايانى بود که در دريا کار مى کردند و پيش روى آنان پادشاهى بود که هر کشتى [سالمى] را به غصب مى گرفت، من خواستم معيوبش کنم [تا شاه غاصب در آن رغبت نکند]. (79)
 
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا (80)
و اما آن پسر [که او را کشتم] پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسيديم آن دو را به طغيان و کفر بکِشاند. (80)
 
فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا (81)
پس خواستيم که پروردگارشان، پاک تر و مهربان تر از او را به آن دو عوض دهد. (81)
 
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ۚ ذَٰلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا (82)
و اما آن ديوار مال دو پسر يتيم در اين شهر بود و زير آن گنجى متعلّق به آن دو وجود داشت و پدرشان [مردى] صالح بود; پس پروردگار تو اراده کرد که [آن دو] به قوّت فکرى خود برسند و گنجشان را بيرون آورند [و اين به خاطر ]رحمتى بود از پروردگار تو و من اين را از پيش خود نکردم. اين بود حکمت آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى. (82)
 
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا (83)
و از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند، بگو: حتماً خبرى از او براى شما مى خوانم. (83)
 
 

انتهای پیام/

فرم ارسال نظر