logo
امروز : جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۳:۱۲
[ شناسه خبر : ۳۱۵۳۴ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 3 دقیقه ]
وصیتنامه غواص شهید سعید حسنی تنها؛

خاک جبهه سجده‌گاه عاشقانه شهدا است

خاک-جبهه-سجده‌گاه-عاشقانه-شهدا-است-
در جای جای گلزارهای شهدا، شیرمردان و دلیرمردانی خفته‌اند که محل عروجشان جنوب کشور است آنها رفتندتا اجازه دست درازی به خاک وطن به دشمنان ندهند.

به گزارش موج رسا; شهید سعید حسنی تنها در دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در شهر زنجان چشم به جهان گشود.

بیشتر بخوانید
 خانواده وی از نظر اعتقادات مذهبی در رده بالائی قرار داشتند و به همین خاطر ایشان را از همان دوران کودکی با مسائل دین آشنا ساختند .
ایشان از همان دوران کودکی علاقه خود را نسبت به مسائل دینی بعداز چندین مراحل نشان داد و قران را تا حدی که توانش بود از نظر ترجمه و قواعد یاد گرفته او در سن ۱۲و۱۳ سالگی روانه پایگاه محله خویش شد و در آن جا به بسیجیان خواندن ونوشتن و ادامه دادن راه وروش قرآن را یاد می‌آموخت.
شهید حسنی تنها دوران ابتدائی را در مدرسه‌ای بنام غریب اصغرحیدری سپری نمود و دوران راهنمایی را با موفقیت در مدرسه مرحوم رزاق افشارچی ادامه داد و بعد از آن روانه دبیرستان شد. 
ایشان در این مدت فعالیت‌های بی نظری در پایگاه خود داشت و بعد از اعزام به جبهه در چند مرحله درس خویش را در کلاس دوم دبیرستان که در مدرسه شهید محمد منتظری ادامه می داد رها کرده و برای بار دوم یا سوم به جبهه اعزام شد.
 شهید سعید حسنی تنها قبل از دوران انقلاب سنی نداشتند که بتوانند در صحنه انقلاب باشند ولی بیشترین حرکات او اعم از رفتار، کردار و اخلاقی خوب از همان دوران در ایشان نمایان بود.
 ایشان بعد از انقلاب فعالیت‌های خود را از پایگاه محله خود گسترداند تا اینکه در محله و پایگاه مورد توجه خاص برادران بسیجی قرار گرفت.
ایشان  با اخلاقی وبی که از خود نشان می‌داد بیشتر جوانان را جذب و به پایگاه معرفی می‌کرد تا در آن جا مسائل دینی را به نحو احسن فرا گیرند و به دیگران یاد دهند.  
وصیت نامه سعید حسنی
 بسم الله الرحمن الرحیم یاالله، یا محمد(ص)، یا على، یا حسن، یا حسین تشنه لب
خدایا مى‌دانى، با چه زبانى مى‌خواهم، با تو سخن بگویم، اى معبود من مى‌دانى چکونه میخوام این کلمات را بنویسم. 
خدایا واقفی کدام دست‌ها را مى‌خواهم به درگاهت، دراز کنم.
 مولاجان تو همه‌ این‌ها را مى‌دانى و به آن آگاهی، آگاهى به همه پنهان‌ها و خدایا خیلى نعمت به من عطا کردی، چه کنم، نتوانستم، شکر آن نعمت را به جا  آورم.
 خداوندا خود را به تو سپرده‌ام چون به بزرگی و مهربانی تو اطمینان دارم، تو شهدا را نزد خود فرا خواندی تا نزدیک امام حسین (ع) تو باشند.
 ولى ما مانده‌ایم  دراین دنیاى پر از گناه و معصیت، خدایا آنان با تو، چگونه سخن گفتند، چگونه تو را خواندند، تا تو هم اینگونه آنان را پذیرفتى؟ اما چه کنیم؟ چگونه مثل آنها باشیم؟ 
خدایا تو مى‌دانى که از تو چه خواسته‌ام ولى حتما یا من لیاقتش را نداشتم و یا وقت موعود نزدیک نشده است.
 ولى اى خداى مهربان یک آرزو دارم از تو می‌خواهم، بحق زهرا(س)، به حسین (ع) به على (ع)، که این خواسته مرا رد نکنى. 
اى خدا مى‌خواهم، طورى شهید شوم که جسدم در بیابان‌ها بماند، یا تکه تکه شده و بعد پوسیده شوم و با خاک مخلوط شده تا وقتى این رزمندگان و بسیجیان رد مى‌شوند، همراه با گرد و غبار به صورت مبارکشان، به چهره‌هاى نوران آنها بنشینم.

انتهای پیام/

فرم ارسال نظر