logo
امروز : پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۱
[ شناسه خبر : ۱۲۳۲۶ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 24 دقیقه ]

ملاقات با صاحب نایاب‌ترین عکس‌های جهان پهلوان

ملاقات-با-صاحب-نایاب‌ترین-عکس‌های-جهان-پهلوان

«عباس خجسته»، صاحب بزرگ‌ترین مجموعه عکس کُشتی و جهان‌پهلوان تختی، 48سال از عمرش را با عشقی غیرقابل‌وصف صرف جمع‌آوری حدود ده هزار قطعه عکس کرده‌است و می‌گوید حدود 70 درصد این عکس‌ها تاحالا دیده نشده‌است. با او به بهانه زادروز مرحوم تختی و روز کُشتی گفت‌وگو کرده‌ایم.

به گزارش موج رسا;این روزها اگر به نگارخانه «شیث» در ضلع جنوبی تئاتر شهر سر بزنید، دورهمی شاد دوستداران کشتی که با اشک‌هایی از سر شوق همراه است، حال دلتان را تازه می‌کند. «عباس خجسته»، صاحب بزرگ‌ترین مجموعه عکس جهان‌پهلوان تختی، که 48سال از عمرش را با عشقی غیرقابل‌وصف صرف جمع‌آوری عکس‌های مرد فراموش‌نشدنی کشتی ایران و سایر قهرمانان خاطره‌ساز هم‌دوره او کرده، با برگزاری نمایشگاه عکس 4 دهه مدال‌آوران کشتی ایران، میزبان پیشکسوتان کشتی و دوستداران این ورزش اصیل است. به مناسبت 5 شهریور، سالروز تولد جهان‌پهلوان «غلامرضا تختی» که به‌عنوان روز «کشتی» نامگذاری شده و بهانه برگزاری این نمایشگاه بوده، ضمن گفت‌وگو با عباس خجسته، با حس و حال خوب بازدیدکنندگان این نمایشگاه ویژه همراه شده‌ایم.

حوالی میدان شاهپور عاشق شدم

«محدوده بازارچه شاهپور به دلیل وجود 2 باشگاه «پولاد» و «تهران»، پاتوق قهرمانان کشتی بود. ازآنجاکه مرحوم پدرم در بازارچه شاهپور مغازه قنادی داشت، من هم گهگاه همراهش به مغازه می‌رفتم. به همین دلیل این فرصت و شانس را داشتم که رفت‌وآمد آن ورزشکاران خوش قد و قامت ازجمله آقا تختی را ببینم. تماشای آن کشتی‌گیران که اغلب قهرمان جهان و المپیک بودند، برای پسربچه 7 ساله‌ای مثل من، خیلی جذاب بود و مدام از پدرم درباره آن‌ها می‌پرسیدم.»

عشق عکس جمع کردن اما خیلی اتفاقی در دل و سر عباس آقا افتاد: «همه‌چیز از بساط آن پیرمرد دستفروش که در میدان امام خمینی (ره)(توپخانه سابق) عکس‌های قهرمانان ورزشی و هنرپیشه‌های سینما را می‌فروخت، شروع شد. من اما در آن میان فقط مجذوب عکس‌های تختی شده‌بودم. بالاخره پدرم با یک قران، یکی از آن‌ها را برایم خرید. اما ماجرا تمام نشد. یک روز که تختی و دوستانش به باشگاه پولاد آمدند، پدرم گفت: اگر دوست داری، برو پیش آقا تختی و بگو عکس را برایت امضا کند. خجالت می‌کشیدم اما آرام‌آرام نزدیکش شدم، عکس را به طرفش گرفتم و گفتم: آقا سلام. گفت: سلام پسرم. گفتم: می‌شود این عکس را برای من امضا کنید؟ عکس را گرفت، سرم را بوسید و گفت: باشه. خودکار داری؟ وقتی دید خودکار ندارم، از جیب کتش یک مداد درآورد و پشت عکسش را برایم امضا کرد. یادآوری مهربانی تختی در امضای آن عکس بعد از حدود 55 سال هنوز هم کامم را شیرین می‌کند.»

برای جمع‌کردن عکس‌های تختی، مارکوپولو شدم!

«از 14 سالگی که قهرمان مسابقات کشتی باشگاه‌ها شدم، جمع‌آوری عکس‌های کشتی‌گیران به‌ویژه آقا تختی را هم شروع کردم. حاصل جست‌وجوهایم در این سال‌ها، جمع‌آوری 10 هزار قطعه عکس از کشتی‌گیران بنام کشور بوده که حدود 2 هزار قطعه آن مربوط به جهان‌پهلوان تختی است. جالب است بدانید 70 درصد این عکس‌ها تا به حال دیده نشده‌است.»

عباس خجسته برای این ادعا، دلیل هم دارد: «بخش قابل‌توجهی از این عکس‌ها را از آلبوم‌های شخصی قهرمانانی مانند محمدابراهیم سیف پور، مهدی یعقوبی، منصور سرداری، محمود ملاقاسمی، علی‌اکبر حیدری، ناصر گیوه‌چی و عبدالله موحد استخراج و نسخه‌برداری کرده‌ام. آقای سید محمد خادم حقیقت، رییس اسبق فدراسیون کشتی هم عکس‌هایش را در اختیارم گذاشت. از این میان، مرحوم ناصرخان گیوه‌چی، یکی از دوستان مرحوم تختی، بعضی عکس‌هایش را هم به من هدیه داد. البته بعضی از عکس‌ها را هم از افراد مختلف مثل مرحوم قاسم فارسی، نخستین عکاس ورزشی ایران خریداری کرده‌ام.»

حالا دیگر همه اطرافیان تا عکس خاص و دیده‌نشده‌ای از جهان‌پهلوان می‌بینند، یاد این عاشق خستگی‌ناپذیر می‌افتند و او هم با یک اشاره، برای به دست آوردن یک عکس جدید از پهلوان محبوبش، زحمت سفر تا دورترین نقاط کشور را به تن می‌خرد: «دوستانم هر جا عکس جدیدی از آقا تختی ببینند، مرا خبردار می‌کنند. یک‌بار یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت در سفر مشهد روی دیوار یک آبمیوه فروشی یک عکس جدید از تختی دیده... من برای خرید آن عکس تا مشهد رفتم. برای پیدا کردن عکس‌هایی که مرحوم تختی در عکاسخانه‌ها گرفته بود هم به قم، کاشان و قزوین سفر کردم. بعضی عکس‌ها هم هدیه است. مثلاً پارسال یک همشهری سالمند عکسی از تختی به من هدیه کرد و گفت: بعد از من کسی قدر این عکس را نمی‌داند. دست تو باشد، ماندگار می‌شود.»

من نمایشگاه گذاشتم، دانشجویان پایان‌نامه نوشتند

ماجرای نمایشگاه‌های خجسته از عکس‌های آقا تختی، ساده‌تر از آنکه فکرش را بکنید، شروع شد: «اوایل انقلاب در سالگرد درگذشت آقا تختی، آلبوم عکس‌هایم را برمی‌داشتم و می‌رفتم سر مزارش در ابن بابویه آن عکس‌ها را در معرض دید عموم قرار می‌دادم. در حاشیه‌اش هم به‌همراه دوستان جهان پهلوان برای مخاطبان جوان از خاطرات تختی می‌گفتیم. همیشه دلم می‌خواست این مجموعه باارزش عکس را در نمایشگاه‌های رسمی ارائه کنم اما هیچ نهادی حتی فدراسیون کشتی در این راه از من حمایت نکرد.»

اما در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد و انسان‌های دغدغه‌مند عاقبت همدیگر را پیدا می‌کنند: «بالاخره یک نفر که دلش برای تاریخ و فرهنگ این مملکت می‌سوخت، سر راه من قرار گرفت. واقعیت این است که هیچ‌کس به اندازه آقای «شیث یحیایی» برای برگزاری نمایشگاه عکس جهان‌پهلوان تختی از من حمایت نکرد. ایشان در سال‌های گذشته، بدون چشمداشت و با عشق، 3 سال در نگارخانه کوچک اما باصفایش میزبان نمایشگاه عکس تختی بود. امسال وقتی نمایشگاه تاریخ کشتی ایران آماده‌شد، یک‌بار دیگر به خاطر وجود آقای یحیایی خدا را شکر کردم و از شوق اشک ریختم. نمی‌دانید ایشان و همکارانش برای آماده‌سازی تابلوها، چطور از خودشان و وقتشان مایه گذاشتند. باید از این انسان شریف تقدیر شود. من به سهم خودم از ایشان متشکرم.»

اما بشنوید از تأثیر نمایشگاه‌های عکس جهان‌پهلوان تختی: «آن نمایشگاه‌ها در آن سطح و با آن عکس‌های ناب، اتفاق جدیدی بود و بازتاب‌های بسیار خوبی داشت. جالب است بدانید همسایگی این نگارخانه با تئاتر شهر و نزدیکی‌اش به دانشگاه تهران باعث شد دانشجویان فراوانی به دیدن این عکس‌ها بیایند و خوشبختانه تعدادی از آن‌ها هم بعد از آن تشویق شدند و پایان‌نامه‌هایی با موضوع زندگی جهان‌پهلوان تختی نوشتند و من هم تا جایی‌که می‌توانستم به آن‌ها مشاوره دادم.»

ایستاده از راست: حق پناهان، خجسته، ابراهیم جوادی، پور زاد حسن، مهدی خادم، حاج آقا ترخاق، شیث یحیایی/ نشسته از راست: پرویز سیروس پور، محمود ملاقاسمی، سید محمد خادم حقیقت

از «قهرمانان زنده» غفلت نکنیم

«بعد از چند دوره برگزاری نمایشگاه عکس جهان‌پهلوان تختی، امسال تصمیم گرفتم با اضافه‌کردن عکس‌های ناب و دیده‌نشده‌ای از سایر قهرمانان، نمایشگاه را با عنوان نمایشگاه تاریخ کشتی ایران برگزار کنم. هدفم این بود که با این کار، از قهرمانانی مثل آقایان «سیف‌پور»، «خدابنده»، «اکبر حیدری»، «جوادی»، «ملاقاسمی» و... که همگی از قهرمانان جهان و المپیک هستند، تقدیر کنم. دلم می‌خواست از این قهرمانان زنده تجلیل کنیم چون هرکدام از این بزرگان در مقطعی از تاریخ معاصر ایران، با پیروزی‌ها و قهرمانی‌هایشان دل مردم را شاد کرده‌اند. و خوشحالم که اتفاقات زیبایی هم در جریان نمایشگاه رقم خورد. آقای «ابراهیم جوادی»، نابغه 48 کیلوی دنیا و قهرمان 4 دوره جهان و المپیک مونیخ وقتی به نمایشگاه آمد، گفت: لذت بردم. فکرش را نمی‌کردم چنین مجموعه‌ای تدارک دیده‌باشی. آقای «محمود ملاقاسمی» آمد و گفت: کیف کردم. گفتم: من دوست دارم شما تا هستید، بیایید در این جمع‌ها حضور داشته‌باشید و لذت ببرید و مورد تکریم واقع شوید.»

اما نقطه عطف نمایشگاه امسال برای عباس خجسته، حضور یک چهره ویژه تاریخ کشتی ایران بوده: «وقتی آقای «سید محمد خادم حقیقت»، رییس 3 دوره فدراسیون کشتی به نمایشگاه آمدند، از خوشحالی گریه کردم. ایشان 90 ساله‌اند و در حدود 2 سال گذشته، از خانه بیرون نیامده‌بودند. عید غدیر که برای دستبوسی خدمتشان رفته‌بودم، دعوت و خواهش کردم به نمایشگاه تشریف بیاورند. خوشبختانه به نمایشگاه آمدند و آنقدر از دیدن عکس‌ها و همنشینی و هم‌صحبتی با قهرمانان قدیمی خوشحال شدند و روحیه گرفتند که من از شادی ایشان گریه کردم. آقای خادم وقتی نمایشگاه را دیدند، به من گفتند: «تو کاری برای کشتی ایران کردی که خیلی بزرگان نکردند.»

منتظر موزه کشتی باشید؛ حتی بدون حمایت مسئولان

یک موزه کوچولو، متشکل از چند یادگاری ارزشمند از قهرمانان المپیک و جهان، در صدر نمایشگاه عکس تاریخ کشتی ایران می‌درخشد و حسابی جلب‌توجه می‌کند. خجسته در این باره می‌گوید: «این لباس، لباس تیم ملی کشتی در مسابقات جهانی 1951 هلسینکی است که یکی از اعضای تیم در اختیارم گذاشته است. کفشی که می‌بینید هم متعلق به آقای محمد ملاقاسمی است که در همان مسابقات مدال برنز گرفت. از جهان‌پهلوان تختی هم یک یادگاری داریم. آقا تختی یک‌بار حوله ورزشی‌اش را به آقای «شکور لطفی»، یکی از قهرمانان تیم ملی کشتی فرنگی داده‌بود. آقای لطفی هم این حوله را به من هدیه داد و حالا در نمایشگاه است.»

عباس خجسته در سال‌های گذشته تلاش‌های زیادی برای راه‌اندازی یک نمایشگاه دائمی برای گنجینه عکس‌های ارزشمندش انجام داده‌است و حتی در مقطعی با کمک یکی از نشریات برای ایجاد این نمایشگاه در آکادمی کشتی شهید «رضایی‌مجد» در خیابان وحدت اسلامی (شاهپور سابق)، موافقت ضمنی و اولیه شهردار منطقه را هم جلب کرد اما با بی‌مهری مسئولان هیچ‌کدام از این تلاش‌ها تا امروز به نتیجه نرسیده است. این عاشق کشتی اما به این راحتی‌ها خسته نمی‌شود و می‌گوید: «افسوس می‌خورم که مسئولان پای این کار نمی‌آیند اما من بالاخره یک روز با لطف خدا موزه شخصی‌ام را راه‌اندازی می‌کنم. علاوه‌بر مجموعه عکس خودم، آنقدر اعتبار پیش قهرمانان جهان و المپیک دارم که باز هم عکس‌هایشان را در اختیارم قرار دهند. فقط هم به عکس اکتفا نمی‌کنم. به آن‌ها گفته‌ام حتی شده، یک بند از کفشتان را به این موزه بدهید تا اسمتان ماندگار شود و نسل‌های بعد بدانند شما در بخشی از تاریخ این مملکت با افتخارآفرینی‌هایتان، دل مردم را شاد کرده‌اید.»

نمایشگاه عکس تختی، تلاشی برای حفط میراث فرهنگی است

اما نمی‌شود از نمایشگاه‌های عکس عباس خجسته گفت و از «شیث یحیایی»، مدیر نگارخانه شیث یاد نکرد؛ مرد دغدغه‌مندی که اگر عشقش به تاریخ و فرهنگ ایران و حمایت‌هایش از عباس خجسته نبود، ایده برگزاری این نمایشگاه‌های خاص هم به نتیجه نمی‌رسید. شیث یحیایی از چگونگی شکل‌گیری انگیزه‌اش برای همکاری با خجسته اینطور می‌گوید: «سال‌ها قبل یک هنرجوی روسی داشتم. یک روز با مادر او درباره فرهنگ خودمان و روس‌ها مباحثه می‌کردیم. وقتی من به روحیات آن‌ها خرده گرفته و از فرهنگ خودمان دفاع کردم، آن خانم در جواب گفت: شما با وجود داشتن فرهنگ و شخصیت‌های بزرگ، یک نقطه ضعف دارید و آن، بی‌توجهی به تمدن و فرهنگتان است. و ادامه‌داد: دولت شوروی در آشوب‌های جنگ جهانی دوم به مردم اعلام کرد هر کس توان نگهداری از آثار و اشیای موزه ارمیتاژ را دارد، آن‌ها را تا پایان جنگ به خانه ببرد. جنگ که تمام شد، تمام اموال و آثار موزه برگردانده‌شد و حتی یک شیء آن مفقود یا تخریب نشد چون مردم با امانتداری خود از آن نمادهای هویتشان مراقبت کرده‌بودند. شما در تاریختان یک نمونه مشابه این اتفاق داشته‌اید؟ حرف‌های آن خانم مرا به فکر انداخت که چه کاری می‌توانم برای حفظ میراث فرهنگی‌مان انجام دهم؟»

دومین تلنگر اما از جایی دیگر ریشه گرفت: «یک‌بار در کلاس نقاشی کودکان، به بچه‌ها گفتیم: هر چه دلتان می‌خواهد بکشید. برگه‌ها را به خانه بردم. همان شب در خانه هم نوه خردسالم مشغول نقاشی کردن بود. برگه‌های بچه‌ها را که برای بررسی آوردم، با تعجب دیدم نقاشی آن‌ها و نقاشی نوه‌ام شبیه هم است. به دخترم گفتم: این‌ها چیست این بچه‌ها کشیده‌اند؟ این هیکل‌های ورزیده و کشیده و این فیگورها چیست؟ این تخیلات از کجا به وجود آمده؟ گفت: بابا، این‌ها کشتی کج‌های خارجی را می‌بینند! این مسئله خیلی مرا آزار داد و ناراحت شدم که چرا ما روی معرفی قهرمانانمان به نسل جدید کار نمی‌کنیم؟ اینطور بود که تصمیم گرفتم نمایشگاهی از عکس‌های جهان‌پهلوان تختی به‌عنوان یکی از قهرمانان برجسته کشورمان در نگارخانه برگزار کنیم. اما نمی‌دانستم عکس‌های جهان‌پهلوان را چطور باید پیدا کنم؟ مدتی بعد، یکی از دوستانم که خودش کشتی‌گیر بود، با معرفی آقای خجسته، مرا به خواسته‌ام رساند. از میان 2 هزار فریم عکس ایشان، 300 فریم را با هزینه شخصی در قطع بزرگ چاپ و بعد قاب کردم و 3 سال پیاپی نمایشگاه عکس مرحوم تختی را برگزار کردیم. استقبال، عالی بود و حتی بازدیدکننده‌ای از آلمان داشتیم که می‌گفت بعد از 50 سال فقط برای دیدن این عکس‌ها به ایران آمده است.»

ضیافت اشک و لبخند با چاشنی خاطره شب عروسی تختی

برای موسپیدکرده‌هایی مثل استاد «محمد علوی» و استاد «عبدالکریم حکیمی»، حضور در نمایشگاه عکس قهرمانان 4 دهه کشتی ایران، مثل غوطه‌ور شدن در دریای خاطرات است. آن‌ها که حالا وارد دهه 80 زندگی‌شان شده‌اند، با ورود به فضای نمایشگاه جمع‌وجور نگارخانه شیث، انگار وارد دنیای دیگری شده‌اند. جلوی هر عکسی می‌ایستند، یک دنیا خاطره و عشق با قدمت بیش از 50 سال برایشان زنده می‌شود. شاید به همین خاطر است که اشک و لبخندشان در هم آمیخته است. محمد علوی که خودش هم از خانواده ورزش ایران و از اعضای تیم ملی بسکتبال جوانان در سال‌های 1348 تا 1352 بوده، برای آمدن به این نمایشگاه خاص، یک دلیل داشته؛ عشق «تختی»: «می‌دانید چرا هنوز عشقش در دل‌های ما زنده است؟ چون تختی، پهلوان ملت بود، نه پهلوان دولت.»

از نمایشگاه و حسی که از تماشای عکس‌های زیرخاکی‌اش به او منتقل شده که می‌پرسم، انگار کلید در قفل صندوق خاطراتش می‌چرخد و او را از دالان زمان برمی‌گرداند به گذشته: «محصل بودم که برای تماشای مسابقه تختی به سالن هفت تیر فعلی رفتم. تا تختی وارد شد، همه بلند شدند و سالن پر شد از صدای: «رستمِ ایران کیه؟/ غلامرضا تختی‌ه...» برگشتم به جمعیت نگاه کردم. باور کنید همه داشتند از شوق اشک می‌ریختند... این‌ها همه به خاطر مردمداری تختی بود. پهلوان حتی شب عروسی‌اش هم حواسش بود دلی را نشکند. وقتی خبر پیچید که تختی قرار است داماد شود، یکی از کفاش‌های مولوی برای او یک کفش دوخت. تختی هم به احترام محبت آن فرد، آن کفش را شب عروسی‌اش پوشید، با اینکه خیلی برایش تنگ بود. آن شب را خوب یادم است. ما برای تماشای پهلوان بیرون تالار ایستاده‌بودیم و برف هم می‌آمد. دوستانش گفتند: آقا تختی! این کفش دارد پایت را می‌زند، عوضش کن. در جواب گفت: نه. فلانی زحمت کشیده این کفش را برای من دوخته...»

علوی دوباره برمی‌گردد به سال 98، بغضش را می‌خورد و با لحنی پر از تحسین ادامه می‌دهد: «این عکس‌ها، فوق‌العاده‌اند. اغلب آن‌ها را ندیده‌بودم. خیلی ناب هستند. آقای خجسته برای جمع‌آوری این عکس‌ها واقعاً زحمت کشیده. من به‌عنوان یک هموطن از ایشان متشکرم.»

من، تختی، اقبال لاهوری، عشق و دیگر هیچ...

صورت استاد عبدالکریم حکیمی، خیسِ اشک است وقتی روایت دوستش تمام می‌شود. او که مدرس فوق‌ممتاز خوشنویسی و اهل کتاب و تاریخ و فرهنگ است، نگاهی به عکس‌های جهان پهلوان می‌کند و می‌گوید: «از نوجوانی به تختی علاقه داشتم اما عشق سوزانش وقتی در دل من جا گرفت که سال‌ها بعد، عکسی از او در پاکستان دیدم. من در زمینه بررسی اشعار «اقبال لاهوری» کار می‌کردم. یک‌بار در کمال تعجب در یک مجله پاکستانی عکسی از تختی دیدم که به‌تنهایی سر مزار اقبال لاهوری نشسته و دارد با ادب فاتحه می‌خواند. آن عکس مربوط به حدود سال 1333 بود که تختی برای مسابقات به پاکستان رفته‌بود و جالب است بدانید تازه حدود 20 سال بعد، دیوان شعر اقبال برای اولین بار در ایران چاپ شد و ادب‌دوستان ایران ازجمله خود من، با اقبال آشنا شدیم. این موضوع برای من خیلی جالب بود که در زمانی‌که فقط نوادر دانشگاهی ایران با اقبال لاهوری آشنا بودند، تختی چطور او را می‌شناخت و چه علاقه‌ای به او پیدا کرده‌بود که سر مزارش رفته‌بود.»

استاد مکثی می‌کند و با اظهار خوشحالی از حضور در این نمایشگاه که یاد قهرمانان و پهلوانان ایران را زنده‌می‌کند، ادامه می‌دهد: «به اعتقاد من باید تختی را «فرزند برومند اسلام» دانست. فقط فرهنگ غنی اسلام قادر است چنین انسان‌های وارسته، بزرگوار و توانگر به‌لحاظ روحی را پرورش بدهد.»

مسافرانی از کرمانشاه

باید از لهجه شیرینشان حدس می‌زدم اما خودشان پیشدستی می‌کنند و می‌گویند: «امروز از کرمانشاه فقط برای بازدید از این نمایشگاه عکس به تهران آمده‌ایم.» «وحید و میثم محمدی»، خودشان هم اهل کشتی و بدنسازی هستند و در تمام مدت نمایشگاه شرح عکس‌هایی را که عباس خجسته با خوش‌سلیقگی زیر هر تابلو قرار داده، مرور می‌کنند و از این طریق شاید اطلاعات خودشان درباره تاریخ کشتی را محک می‌زنند. میثم می‌گوید: «وارد نمایشگاه که شدم و این عکس‌های قدیمی را دیدم، واقعاً مو به تنم راست شد! بس‌که این عکس‌ها گیراست. این عکس‌های قدیمی از کشتی‌گیران قدیمی، واقعاً یک گنجینه ارزشمند است. عکس‌ها واقعاً یکی از یکی بهتر است. با اینکه مطبوعات و رسانه‌های ورزشی را دنبال می‌کنیم اما مشابه این عکس‌ها را ندیده‌بودیم.»

از وحید از راز این‌همه علاقه‌مندی می‌پرسم و در جواب می‌گوید: «آقا تختی و هم‌دوره‌هایش فکر نمی‌کنم دیگر هیچ‌وقت تکرار شوند. ما هم اینهمه مسافت را به خاطر آن‌ها آمدیم. آن‌ها نسل اولیه کشتی‌گیران ایران بودند و دروازه‌های افتخار را به روی دیگران باز کردند.»

میثم هم در تأیید صحبت برادرش می‌گوید: «برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی کمک می‌کند نسل جوان با این قهرمانان آشنا شوند و علاوه‌بر آقا تختی، دیگر چهره‌های افتخارآفرین تاریخ کشتی ایران هم به جوانان معرفی شوند.»

اگر فدراسیون کشتی بروی، یکی از این عکس‌ها را پیدا نمی‌کنی!

بعضی از بازدیدکنندگان محو تماشای عکس‌ها و بعضی دیگر هم چندتایی مشغول مرور تاریخچه کشتی ایران پای تابلوهای عکس هستند که صدایی، سکوت سالن را می‌شکند: «عباس جان! درود به شرفت.» «جمشید آرش»، دارنده یکی از بزرگ‌ترین مجموعه عکس‌های جهان پهلوان تختی، با دست پر به نمایشگاه رفیقش آمده و عکسی قاب‌گرفته از تیم ملی کشتی در سال‌های دور را به عباس خجسته هدیه می‌کند. آقای مجموعه‌دار از کنار هر عکس که می‌گذرد، انگار آشنای عزیزی را می‌بیند که یک دنیا خاطره با او دارد. جمشید آرش یک‌دفعه در جا می‌ایستد و می‌گوید: «عباس آقا! دوباره همه این عکس‌ها را روی بوم زده‌ای؟! عجب زحمتی! واقعاً ای‌والله...»

وقتی می‌نشیند تا خستگی از پاهایش بگیرد، جلو می‌روم و نظرش را درباره نمایشگاه جویا می‌شوم. جمشید آرش با لحنی آمیخته با تعظیم و تحسین می‌گوید: «این کار فوق‌العاده‌ای است که این مرد – عباس خجسته – با همت و کوشش خودش انجام می‌دهد. نه حامی دارد و نه اسپانسر. نه وزارت ورزش کمکش می‌کند و نه فدراسیون کشتی. تمام سرمایه کشتی ایران، الان اینجاست. از حدود 80 سال قبل، در این نمایشگاه عکس می‌بینید. اگر بروید فدراسیون کشتی، یکی از این عکس‌ها را نمی‌بینید. جمع‌آوری این عکس‌ها فقط کار دل است، کار عشق است. خجسته زندگی‌اش را وقف این کار کرده، فقط برای اینکه مردم بیایند گذشته کشتی را ببینند و بدانند چه نام‌آورانی در گذشته کشتی این مملکت بوده‌اند. باید از زحماتش تقدیر شود تا دیگران هم تشویق شوند راه او را ادامه دهند. اما هیچ‌کس نمی‌آید بگوید خسته نباشی. خب، هرکس باشد، دلسرد می‌شود.»

حمایت شوم، 5 جلد کتاب نفیس عکس و خاطرات تختی را چاپ می‌کنم

«خانه عمه من نزدیک خانه پدری آقا تختی بود و تابستان‌ها زیاد به خانه آن‌ها می‌رفتیم. البته در اصل، به عشق دیدن آقا تختی. نزدیک مسابقات المپیک 1964 توکیو بود. آقا تختی کت‌وشلوار فرمی که باید برای همراهی کاروان المپیک می‌پوشید را تحویل گرفته‌بود. آن موقع، 2، 3 روزی از اردو مرخصی گرفته و آمده‌بود خانه. من آن روز رفتم خانه آقا تختی و منتظر نشستم تا از کوه برگردد. وقتی آمد، از خواهرش پرسید: ناهار چی داریم؟ گفت: دم‌پختک. خیلی این غذا را دوست داشت. گفت: غذا را بکش که خیلی گرسنه‌ام. فقط قربانت بروم، 3، 4 تا تخم‌مرغ هم نیمرو کن بگذار رویش. در همین اثنا درِ خانه‌شان را زدند. یک جوان غریبه پشت در بود. گفت: آقا یک کار شخصی با شما دارم. آقا تختی گفت: بفرما داخل. ناهار خورده‌ای؟ گفت: نه. گفت: بیا. مادرم برایت سفره انداخته! خلاصه، آن جوان آمد و سر سفره نشست و جلوی چشم آقا تختی که حسابی گرسنه بود، تا تهِ غذا را خورد! آقا تختی هم مرتب می‌گفت: نوش جانت... بعد پرسید: خب، حالا بگو چه کار داشتی؟ جوان گفت: من، بچه روستا هستم. اینجا سرباز بودم. حالا خدمتم تمام شده. می‌خواهم بروم روستایمان و ازدواج کنم. اما پول ندارم. کت‌وشلوار برای مراسم عروسی ندارم و... آقا تختی گفت: عیبی نداره. غصه نخور. بیا این کت‌وشلوار را بگیر، ببر برای عروسی‌ات بپوش... باورتان می‌شود؟ کت‌وشلوار فرم تیم ملی را هدیه داد به آن جوان! مقداری پول هم کف دستش گذاشت و تازه گفت: ما همین مقدار دستمون می‌رسید!... آقا تختی همیشه همینطور بود. همه‌چیز را برای همه می‌خواست. می‌گفت: اول مردم، بعد خودم.»

ذهن جمشید آرش پر است از خاطرات زیبای آقا تختی. او که همه آن خاطرات را به نگارش درآورده و مجموعه باارزشی از عکس‌های جهان‌پهلوان را هم در اختیار دارد، در ادامه می‌گوید: «اگر از طرف وزارت ورزش، وزارت ارشاد یا یک اسپانسر حمایت شوم، حاصل 25 سال زحمتم در جمع‌آوری خاطرات آقا تختی - از سال 1328 و 29 که در مسابقات کشتی آزاد و فرنگی کشور قهرمان شد تا مسابقات 1966 تولیدو - که به همراه عکس‌های نابی که از او دارم 5 جلد کتاب می‌شود، را چاپ خواهم کرد. این گنجینه ارزشمند که می‌تواند در قالب کتاب‌های نفیس، میراث جاودانه‌ای برای نسل‌های آینده کشور باشد، متاسفانه در حال حاضر دارد در گوشه اتاق من خاک می‌خورد.»

دیدار با برادرزاده «رضاعی» تختی

می‌خواهم بگویم برای خیلی‌ها حضور یک خانم در نمایشگاه عکس قهرمانان کشتی ایران، غیرمنتظره است که با تذکر عباس خجسته، حرفم را نگفته پس می‌گیرم. خجسته می‌گوید: «ایشان، برادرزاده رضاعی آقا تختی هستند!» «راحله سکّاکی» در پاسخ به نگاه متعجب و پر از هیجان من، با لبخند می‌گوید: «بله. پدر من، مرحوم «سید حسین سکّاکی»، هم‌محله‌ای و برادر رضاعی آقای تختی بودند. درواقع مادر مرحوم تختی به پدر من شیر دادند و از همان موقع، شدند یار غار همدیگر. البته پدربزرگم، مرحوم «سید علی سکّاکی» هم پیشکسوت ورزش زورخانه‌ای بود و در باشگاه پولاد کشتی می‌گرفت.»

برای دختری که همیشه شنونده خاطرات بزرگواری‌های پهلوان فراموش‌نشدنی کشتی ایران بوده، حضور در چنین نمایشگاهی، یعنی حضور در ضیافت خاطره‌ها: «حضور در اینجا برای من تداعی‌کننده خاطرات است. اسامی زیر عکس‌ها را که می‌خوانم، یکی‌یکی یادم می‌آید پدرم درباره‌شان حرف می‌زد.»

راحله سکّاکی که امروز در کسوت استاد دانشگاه فعالیت می‌کند، معتقد است حرکت‌های فرهنگی مانند برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی برای پیوند نسل جوان با گذشته پرافتخار این آب و خاک، ضروری است: «وقتی فیلم سینمایی تختی اکران شد، متوجه شدم دانشجویانم خیلی چیزها را درباره تختی نمی‌دانند. البته آن روزها همه فقط نگران میزان فروش این فیلم بودند و هیچ‌کس – فارغ از قوت و ضعف این فیلم - به‌عنوان یک سرمایه فرهنگی به آن نگاه نکرد و دغدغه‌اش این نبود کاری کند که جوانان بروند این فیلم را ببینند. بعضی از دانشجویانم می‌گفتند: استاد! این‌ها مال گذشته‌اند. چقدر از این‌ها صحبت می‌شود! گفتم: از خودتان نمی‌پرسید چرا هنوز هم همه دارند درباره نلسون ماندلا، ملکوم ایکس، آبراهام لینکلن و... حرف می‌زنند؟ چرا کشورهای آن‌ها هنوز هم دارند تلاش می‌کنند این مفاخرشان را به عالم و آدم معرفی کنند؟ آن‌ها در این زمینه کار کنند، پذیرفتنی است اما برای ما، نه؟

می‌گویند ایرانی‌ها همه‌اش دنبال اسطوره‌اند. بله. اما تمام دنیا دنبال اسطوره است. اما ماجرا این است که آن‌ها با انواع روش‌ها، اسطوره‌هایشان را به دنیا معرفی کرده و می‌کنند اما ما در این کار، ناموفق بوده‌ایم. جوانان ما تقصیر ندارند که امثال تختی را نمی‌شناسند. متاسفانه ما گذشته پرافتخار و داستان زندگی مفاخر کشورمان را به آن‌ها انتقال نداده‌ایم. این موضوعات باید در کتاب‌های مدرسه باشد اما متاسفانه نیست.»

تختی، چهره آشنای مهمانان ایتالیایی

بازدیدکنندگان از اقشار و سنین مختلف مشغول تماشای عکس‌ها هستند که حضور دو مهمان متفاوت، جلب‌توجه می‌کند؛ دو مرد جوان کراواتی با کت‌وشلوار رسمی بی‌سروصدا وارد نمایشگاه می‌شوند و به سراغ عکس‌ها می‌روند. خیلی زود معلوم می‌شود چهره آشنای آن‌ها در نمایشگاه، جهان پهلوان تختی است. نزدیک می‌روم تا سر صحبت را باز کنم اما «وینچِنزو» می‌گوید از کارکنان سفارت ایتالیاست و قوانین سختگیرانه سفارت به آن‌ها اجازه مصاحبه با رسانه‌ها را نمی‌دهد.

 

او قصد عکاسی از تابلوها را دارد که عباس خجسته اعلام می‌کند این کار، ممنوع است. اما وقتی وینچنزو می‌گوید قصد دارند خبر برگزاری این نمایشگاه را در صفحه توییتر و اینستاگرام سفارت ایتالیا منعکس کنند، خجسته رضایت خود را اعلام می‌کند. و اینطور است که ایستادن وینچنزو روی صندلی برای عکاسی از تابلوی عکسی از جهان‌پهلوان در حال مبارزه، لحظات جالبی را در نمایشگاه رقم می‌زند.

اینجا آمدم، جوان شدم...

«دیروز آمده‌بودم. امروز هم آمدم. فردا هم می‌آیم. کجا بروم بهتر از اینجا؟ کشتی، عشق من است. کجا بروم که چهره همه این قهرمانان را بتوانم یک‌جا ببینم؟» «هادی سپاسگزار»، داور پیشکسوت بین‌المللی کشتی در سال‌های 1973 به بعد، لبخندبرلب می‌گوید: «اینجا که می‌آیم و این عکس‌ها را می‌بینم، جوان می‌شوم. آقای خجسته خیلی زحمت می‌کشد برای جمع‌آوری این عکس‌ها. به نظرم پیشکسوتان کشتی هرچه عکس دارند، به ایشان بدهند تا در قالب چنین نمایشگاه‌هایی در معرض دید مردم قرار دهد. من خودم، عکس قدیمی که در اختیار داشتم را به ایشان دادم تا زنده بماند.»

استاد سپاسگزار که حسابی دردآشناست، تا می‌آید از کاستی‌ها در حوزه ورزش بگوید، بغضش آب و صورتش خیس می‌شود: «این عکس‌های باارزش یک سالن بزرگ می‌خواهد برای نمایش دادن و تبلیغ می‌خواهد برای معرفی‌اش به مردم. آقای خجسته و دوستانش سال‌هاست تک‌وتنها در این زمینه زحمت می‌کشند و صدایشان شنیده نمی‌شود. باور کنید اگر برای ورزش جامعه ارزش قائل شویم، بسیاری از مشکلات حل می‌شود. من، معلم بازنشسته آموزش و پرورش هستم و محکم می‌گویم اگر درِ باشگاه‌های ورزشی را باز کنیم و بچه‌ها بتوانند مجانی بروند ورزش کنند، دیگر معتاد و دزد و دروغگو در جامعه نخواهیم داشت. بچه‌های ما عشق و علاقه‌اش را دارند. شاهدش همان ویدئویی که نشان می‌داد یک بچه، نقش تور را بازی می‌کند تا دوستانش بتوانند والیبال بازی کنند...»//فارس

انتهای پیام/

فرم ارسال نظر