logo
امروز : جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۰:۴۶
[ شناسه خبر : ۱۷۴۷۷ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 15 دقیقه ]
گفت‌وگو با امدادگری که خدمت به مردم را افتخار خود می‌داند؛

رزمنده دفاع مقدس امدادگر بیماران کرونایی شد/ تداوم ایثار از جنگ تا کرونا

رزمنده-دفاع-مقدس-امدادگر-بیماران-کرونایی-شد-تداوم-ایثار-از-جنگ-تا-کرونا
بسیاری از رزمندگان دوران دفاع مقدس همانطور که در آن روزها در پشت جبهه‌ها مسئولیت امداد و نجات جان رزمندگان را بر عهده داشتند امروز نیز با استفاده از تجارب آن روز و احساس مسئولیت در برابر همنوعان، وظیفه نجات و یاری رساندن را در مسیرهای دیگر ادامه می‌دهند.

به گزارش موج رسا; اینکه بگوییم فقط جان رزمندگان در دوران جنگ تحمیلی در خطر بود و سایر افراد در پشت جبهه از جمله تدارکات، امداد و رانندگان از خطر حمله دشمن در امان بودند، کاملاً اشتباه است چرا که آنان که در پشت جبهه‌ها بودند نیز برای دفاع از خاک و ناموس وطن رفته هر کدام در دفاع از کشور، وظیفه‌ای را بر عهده داشتند و جان تک‌تک عزیزان در خطر بود ضمن خط و مقدم و پشت جبهه برای دشمن قسم‌خورده فرقی نداشت و از هر نقطه‌ای که می‌توانست حمله می‌کرد و البته باید گفت که کارهایی که رزمندگان در پشت جبهه‌ها انجام می‌دادند اگر سخت‌تر از خط مقدم نباشد آسان هم نبوده است. در ادامه، گفت‌وگوی موج رسا با رزمنده‌ای که در دوران جنگ تحمیلی، امدادگر و مسئول بهداری بود را می‌خوانید:

** به دلیل داشتن دیپلم بهیاری در هر منطقه به سمت بهداری، سوق می‌دادند

متولد 1340 در زنجان هستم. اواخر سال 59 در زمانی که 19 ساله بودم که به عنوان داوطلب به منطقه دزفول رفتیم و سپاه دزفول هم ما را به منطقه شوش، اعزام کرد. بعد از آن هم عضو نیمه فعال سپاه بودیم که آن موقع این نوع عضویت وجود داشت که هم درس می‌خواندیم و هم سپاه بودیم. بعد از آن به عنوان بسیجی برای مناطق جنگی که آن موقع تیپ 17 قم بود و بعدها به نام لشکر 17 علی‌ابن ابی‌طالب(ع) تغییر نام داد، اعزام شدیم و تا سال 64 در آنجا مشغول بودیم. در ادامه، مدتی به لشکر نجف رفتیم و تیپ انصارالمهدی(عج) زنجان تاسیس شد و ما از بنیانگذاران بهداری تیپ انصارالمهدی(عج) بودیم تا پایان جنگ در آنجا ماندیم.

نقی خلفی بعد از معرفی خود می‌گوید: دیپلم بهیاری داشتیم و به همین دلیل هر کجا قدم می‌گذاشتم، مرا به طرف بهداری سوق می‌دادند. در سال 61 به عنوان معاون بهداری لشکر علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) مشغول شدم و در عملیات خیبر به عنوان مسئول بهداری معرفی شدم.

وی می‌افزاید: عملیاتی که هم سنگین بود و هم تقریبا می‌شود گفت کار جدیدی در جنگ یعنی عملیات آبی- خاکی بود و در منطقه جزایر مجنون یا خیبر انجام گرفت، استثنا بود زیرا برای رفتن به جزیره مجنون باید منطقه‌ای که 14 کیلومتر آب بود و هیچ جاده و پُلی نداشت را با قایق، رفت و آمد می‌کردیم که تعداد قایق‌ها نیز کم بود و از طرفی هم کار ما حیاتی بود زیرا ارتباط مستقیم با مجروحین و جان انسان‌ها داشت و حتی یک ثانیه نیز مهم و ضروری بود. به همین دلیل، فکر می‌کنم عملیات خیبر، سنگین‌ترین و پرتلفات‌ترین عملیاتی بود که ما در آن حضور داشتیم. من در عملیلات‌های کربلای 4 و 5 هم بودم و کربلای 5 شدت بیشتری داشت اما در این عملیات‌ها جاده از پشت سر ما باز بود و راه خاکی تا خط مقدم، امتداد داشت اما در آنجا اسکله‌ای از قسمت طلائیه بود که باید سوار قایق می‌شدیم و 14 کیلومتر مسافت طی می‌شد که آن هم ناامن بود زیرا عراقی‌ها بعضی مواقع در مسیر، کمین می‌کردند.

** بعد از رسیدن به جزیره مجنون، تازه مشکلات آغاز می‌شد

این مدادگر دوران دفاع مقدس می‌گوید: وقتی می‌رسیدیم به جزیره مجنون، تازه مشکلات شروع می‌شد چون وسیله انتقال و جابه‌جایی در جزیره بسیار کم بود و 2 یا 3 خودرو که آن هم از خود عراقی‌ها غنیمت گرفته شده بود در حالی که جزیره مجنون 2 بخش شمالی و جنوبی داشت و این خودروها در آن جزیره اصلا به چشم نمی‌آمد. روزهای اول در جزیره مجنون، یک وانت تویوتا بود که غنیمت گرفته شده بود. این تویوتا را بنا به دستور فرماندهی، تبدیل به آمبولانس کردیم و سقف اتاق‌ها را برداشتیم و تشک ابری به پشت وانت انداختیم. مجروح‌ها را با این تویوتا را خط مقدم به عقب می‌کشیدیم و موقع برگشتن هم مهمات می‌بردیم و واقعاً وسیله نقلیه کم بود.

خلفی اظهار می‌کند: این وانت که در اختیار ما بود 10 روز اول ما را در جزیره مجنون کمک کرد و بعد، هلی‌کوپتر هایی که وارد میدان شدند، آمبولانس‌ها را از طریق آن‌ها وارد منطقه کردیم و مقداری بعد، پل شناور زدند که کارها مقداری تسریع شد تا اینکه جاده خیبر وصل شد و جزیره از حالت محاصره بیرون درآمد.

** از نظر عوام، بهدای یک محل آسوده بود!

خلفی می‌گوید: اجازه می‌خواهم توضیحی در رابطه با کار بهداری بدهم. در کار بهداری به صورت مستقیم، وارد رزم نمی‌شدیم و در نظر عوام در پشت جبهه‌ها فکر می‌کردند که بهداری، محل مجلل، بتن آرمه و امن است در حالی که به این شکل نبود لذا به خاطر نحوه کار، بیشتر در عملیات مستقل‌تر بودیم تا به بچه‌های زنجان در گردان‌های مختلف برسیم. ما برای تمام نیروها از همه شهرها خدمات می‌دادیم و ارتباط آنچنانی با زنجانی‌ها نبود که برای مثال 24 ساعته در یک محل باشیم چرا که وظیفه ما نجات جان انسان‌ها بود اما در جلسات شورای فرماندهی لشکر و در جاهایی که لازم بود برای تجهیز گردان‌ها از نظر بهداری می‌رفتیم و یا بعضی مواقع لازم بود که فرماندهان گردان برای تجهیز به بهداری می‌آمدند و خوب، طبیعی بود که در زمان فراغت با دوستان در ارتباط بودیم.

** گزارشی که شهید زین‌الدین را متعجب کرد

خلفی می‌گوید: شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده لشکر علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) بعد از عملیات خیبر تشریف آوردند و کل فرماندهان واحدها، گردان‌ها و تیپ‌ها را جمع کردند و سخنرانی کردند که آقای محسن رضایی (فرمانده کل سپاه پاسداران) با توجه به عملکرد لشکر در عملیات خیبر و جزایر مجنون، فرموده بودند که لشکر علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) را می‌خواهم تبدیل به لشکر ویژه کنم که با این کار، امکانات بیشتری به لشکر می‌آمد و تیپ‌ها و گردان‌ها بیشتر می‌شود. فرمانده سپاه پاسداران فرموده بودند که عملکرد واحدها و گردان‌ها را به من بیاورید. که شهید زین‌الدین تمام فرماندهان را در اتاق جمع کرده و گفتند که 2 ساعت وقت دارید تا اقداماتی که در عملیات خیبر انجام داده‌اید را به صورت مکتوب برای من بیاورید.

آقای خلفی، دفترچه‌ای داشته‌اند که بعد از اتمام عملیات‌ها نقاط قوت و ضعف، توانایی‌ها و ظرفیت‌ها و مشخصات مراجعان به بهداری‌ها و سایر موارد را در آن ثبت می‌کرده‌اند که این دفترچه هم‌اکنون در سپاه قم است و گاهی در نمایشگاه‌ها در معرض نمایش قرار می‌دهند.

وی خاطرنشان می‌کند: جلسه تمام شد و از آنجایی که گزارش من از قبل آماده بود به ورزش رفتم و رنگ و رخسار من از شدت ورزش، قرمز شده بود تا اینکه بعد از 2 ساعت برای ارائه گزارش محضر شهید زین‌الدین آمدیم. شهید زین‌الدین گفت باید چند مورد از گرارشات را ببینم تا مطمئن شوم. در این جلسه 6 نفر از زنجان بودند؛ شهید رستمخانی، شهید اشتری، شهید احدی، آقایان نجم‌الدین تقی‌لو، مجید تقی‌لو، گیوه‌ای، سردار محمود عباسی و بنده.

شهید زین‌الدین ابتدا گزارش واحد ادوات را خواست که از گزارش آن‌ها ناراحت شده و گزارش را پاره کرد. دومین گزارش مربوط به تعاون بود که آن هم ناقص بود و دوباره ناراحت شد. در این حالت برگشت و گفت «خلفی هم که از رنگش معلومه!»

خلفی ادامه می‌دهد: من از خودم و گزارشم مطمئن بودم و گزارش ما که 15 صفحه بود را شهید زین‌الدین گرفت و خواند و به سومین صفحه که رسید، گفت: «یک صلوات بفرستید.» شهید زین‌الدین پس از صلوت گفت گزارش یعنی این و من می‌توانم این گزارش را آبرومندانه برای فرمانده سپاه ببرم و بگویم بهداری من این کار را کرده است.

وی می‌گوید: در گزارشم به یکی از مشکلات رزمندگان و رفع آن اشاره کرده بودم که شهید زین‌الدین گفت در زمان حل این مشکل، بنده آنجا بودم. وی سپس گفت بروید و گزارش نوشتن را از خلفی یاد بگیرید.

خلفی می‌افزاید: جلسه که تمام شد و ما بیرون آمدیم، شهید رستمخانی اولین نفری بود که مرا بغل کرد و گفت آبروی ما را بالا بردی و سر ما را بلند کردی و بعد، یکی‌یکی از بچه‌ها بلااستثنا آمدند و تبریک گفتند و خیلی گرم گرفتند و تقریبا طوری شد که بهداری لشکر علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع)، شاخص شد.

** برای تدوین چارت تشکیلاتی قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) از ما نظرخواهی کردند

امدادگر دوران دفاع مقدس می‌گوید: همان سال، قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) برای بهداری تیپ‌ها و لشکرها چارت تشکیلاتی می‌نوشتند که از 3 لشکر برای نظرخواهی دعوت کرده بودند که یکی از آن‌ها علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) بود و ما با سردار افشار که آن موقع مسئول ستاد سپاه پاسداران بودند رفتیم و همراه با سردار فتحی که الان مسئول بهداری مقاومت و طب رزم کشور بوده و در بیت رهبری تشریف دارند اعلام نظر کردیم چرا که بهداری ما در قرارگاه در حد خوب بود.

** شهادت مهدی زین‌الدین، تلخ‌ترین خاطره‌ام است

خلفی در خصوص تلخ‌ترین خاطره‌اش از دوران دفاع مقدس می‌گوید: در سال 63 برای عملیاتی به منطقه سردشت رفتیم. آبان‌ماه بود و هوا هم سرد بود و در ارتفاعات نیز برف باریده بود. مقدمات کار آماده بود اما فرماندهان به دلیل سردی هوا برای انجام عملیات، دودل بودند و اختلاف نظر وجود داشت. فرمانده لشکر ما با برادر کوچکش به قرارگاه نجف در باختران رفته بودند تا ارزیابی کنند و قرارگاه، تکلیف را برای انجام عملیات روشن کنند. قرارگاه نجف گفته بود که بررسی می‌کنیم و نظرمان را اعلام می‌کنیم. متاسفانه فرمانده ما هنگام برگشت در جاده بانه- سردشت در کمین گروه‌های ضد انقلاب افتاده و به شهادت رسیدند. به دلیل اینکه فرمانده، محبوبیت و جذابیت خاصی در بین رزمندگان داشت و واقعاً مرد خدا بود و نماز شبش فراموش نمی‌شد، شهادتش یک لشکر 13 هزار نفری را باهم در سوگ نشاند.

** برای مبارزه با کرونا دوباره به کار برگشته‌ام

خلفی با بیان اینکه بازنشسته بودم اما بعد از شیوع بیماری کرونا دوباره به کار برگشته‌ام، می‌گوید: مسئول نقاهتگاه‌های کل استان هستم و تجربه جنگی باعث شده تا این کار را به من بسپارند و خوشبختانه تا امروز حدود 110 نفر را در نقاهتگاه‌ها بستری کرده‌ایم و فعالیتمان تا امروز بدون تلفات ادامه دارد و هیچکدام از پرسنلی که در این مجموعه‌ها کار می‌کنند نیز به ویروس کرونا آلوده نشده‌اند که همین امر، یکی از محسنات نقاهتگاه‌ها در چند ماه اخیر است.

وی اظهار می‌کند: حضرت علی(ع) می‌فرمایند اگر می‌خواهید مملکتتان از تجاوز دشمن در امان بماند و امنیت حفظ شود به رزمندگانتان احترام قائل شوید چون اگر در جامعه به رزمندگان، احترام قائل شوند جامعه ایمن می‌ماند.

خلفی خاطرنشان می‌کند: وقتی من و امثال من در جامعه ببینند که ارزش و احترامی به آن‌ها قائل می‌شوند و رزمندگان هنوز در جامعه، زنده هستند، خرسند می‌شوند اما وقتی ببینند که فراموش شده و تحویل گرفته نمی‌شوند، ناامید می‌شوند. حفظ ارزش رزمندگان با احترام گذاشتن تحقق می‌یابد و رزمندگان و ایثارگران به دنبال هدیه نیستند. احترام گذاشتن به ایثارگران، رزمندگان و جانبازان باید در جامعه جا بیفتد اما ما فقط به یک برنامه مناسبتی در سالگرد دفاع مقدس، اکتفا کرده‌ایم در حالی که طوری باید این موضوع را جا بیندازیم که عموم مردم حتی آن عده‌ای که اعتقادی به انقلاب ندارند نیز بدانند که رزمندگان برای امنیت و آرماش آن‌ها به جبهه رفته‌اند که مسئولان بر روی این قضیه باید مقداری کار کنند.

** وی خاطرات همرزمان خود می‌گوید:

خلفی بیان می‌کند: آقای مصطفی صنعتکار در اورژانس لشکر نجف اشرف در منطقه فاو، کار می‌کردند. آن زمان تانکرهای کوچکی بود که در درون آن‌ها یخ می‌انداختند و این شهید رفت بیرون که آب بخورد در حین خوردن آب، کاتوشه به صورت مستقیم اصابت کرد و در جا شهید شد.

شهیدان قاضیلو، چوپانی و صلاحی‌مقدم در عملیات خیبر در سنین پایین قرار داشتند و جثه‌شان کوچک بود و نباید به خط می‌رفتند. آن زمان برای هر گردان 24 امداگر و یک نفر پاسدار به عنوان مسئول بهداری گردان می‌دادند که این‌ها را هدایت کنند و این 3 نفر نیز پاسدار بودند. این شهیدان با خود اینگونه برنامه‌ریزی کرده بودند که ما به عملیات می‌رویم و دربهداری گردان حضرت ولی عصر(عج) زنجان مسئول می‌شویم در حالی که چون اولین بارشان بود به جبهه اعزام شده بودند، افراد دیگری به جای این 3 شهید، معرفی کردند. ایشان گریه کرده و به بیرون رفتند و دوباره آمدند که چرا ما را نمی‌فرستید و می‌گفتند که 2 نفر از ما که توانایی انجام کار یک نفر باتجربه را دارد و آنقدر اصرار کردند که ما را مجاب کردند و رفتند و در عملیات شهید شدند.

** اسم و رسمی از شهدای بهداری نیست

خلفی می‌گوید: اسم و رسمی از شهدای بهداری نیست در حالی که کارهای مهمتری در آنجا انجام می‌شد.

وی با بیان اینکه محل زندگی ما در گونیه و رضویه زنجان بود، اظهار می‌کند: رزمنده در این محله، زیاد بود و حدود 50 شهید هم در آن منطقه وجود دارد. معمولاً مادران که با هم در محله صحبت می‌کردند، یکی از آن ها به مادرم گفته بود که تو چرا ناراحتی؟ پسرت که در بهداری و پشت جبهه‌ها است؟! یک روز اتفاقی افتاد و من مجروح شدم به خانه برگشتم. مادرم به من می‌گفت تو چرا مجروح شدی؟ مگر تو در عقب و در بیمارستان نیستی؟ پس چرا مجروح شدی؟ گفتم مادر! بیمارستان را هم بمباران می‌کنند! آن موقع بود که بنده خدا گفت آهان تازه فهمیدم.

خلفی از مظلومیت بهداری می‌گوید: مظلومیت بهداری به این شکل بود. شما در نظر بگیرید؛ رزمنده، یک اسلحه به دست می‌گیرد و تکلیفش مشخص است اما امدادگران ما که شهدای بسیاری هم تقدیم‌کرده‌اند اینطور بود که آنقدر باید روحیه داشته باشد که در سنگری که فردی، مجروح شده اگر در چند متری است، امدادگر وی را بلند کند و بیاورد و در آن وضعیت به یهترین نحو، زخم وی را ببندد؛ سریع خونریزی را بند بیاورد، از آلودگی جلوگیری کند تا عفونت نگیرد و زخم نیز سریع بهبود یابد.

وی خاطرنشان می‌کند: به همین دلیل، امدادگران را جدا از آموزش‌هایی که در تهران می‌دیدند دوباره در منطقه آموزش می‌دادیم زیرا امدادگر باید شدت زخم را تحمل داشته باشد و بتواند آموزش‌ها را بهتر و اصولی‌تر پیاده کند و سپس نحوه انتقال مجروح را نظارت کند تا عواقبی نداشته باشد و این است که کار امدادگر سخت بود و در دوره‌های بعدی، دیگر به امداد نمی‌آمدند و به گردان‌ها می‌رفتند.

** امدادگری در پیاده‌روی اربعین

خلفی از امدادگری در پیاده‌روی و مظلومیت امدادگران در این برنامه می‌گوید: حتی امروز هم که برای امدادرسانی به زائران در پیاده‌روی می‌رویم در یکی از سال‌ها یکی از مسئولان، مخالفت می‌کرد اما وقتی به عراق رفتیم و برگشتیم، همان مسئول مخالف گفت که من اشتباه کردم و سال آینده حتما بیایید و مجهزتر هم بیایید.

وی می‌افزاید: مسیر نجف و کوفه در پیاده‌روی اربعین، تحت پوشش هلال احمر است اما سال بعد از آن ما را به سامرا بردند چون شرایط خاص و در واقع ناامنی دارد و خودش هم به پیاده‌روی ارعبینف دور است. یکی از بیمارستان‌های شهر را تحویل گرفتیم و به صورت مشتکر با نیروهای حشدالشعبی، یک درمانگاه برپا کردیم و یک درمانگداه هم در مسیر راهپیمایی برپا کردیم تا زوار برای تهیه دارو از مسیر پیاده‌روی، خارج نشوند.

خلفی ادامه می‌دهد: طبق آمار در آن سال 25 نفر را از سکته قلبی نجات داده بودیم. 2 تا سوختگی بر اثر انفجار گاز داشتیم که یکی از آن‌ها زنجانی بود و طوری زخم او را بسته بودیم که وقتی به زنجان برگشته بود، گفته بود آن کس که این سوختگی را بسته، خدمت زیادی به من کرده و هیچ آسیبی برایم وارد نشده است.

خلفی می‌گوید: بهداری، واحدی است که مظلومیت خاصی دارد و کسی هم به آن بها نمی‌دهد. در پیاده‌روی اربعین 150 میلیون دارو با خودمان می‌بردیم و سال گذشته داروی مورد نیاز 18 هزار نفر را تامین کردیم. 3 سال است پشت سر هم در سامرا یک روز در میان، یک پزشک با 2 عراقی و آمبولانس برمی‌داریم و می‌رویم به خطوط مقدمی که با داعش درگیر می‌شوند و آنجا درمان و ویزیت می‌کنیم. اولین باری که رفتیم، بهداشت در حد صفر بود اما شروع کردیم به توصیه‌های بهداشتی و پاکسازی و سال بعد بهبود یافت. سال گذشته که آخرین سال بود رفتیم، راحت‌تر از سال‌های گذشته بودیم و کم اذیت شدیم.

مصاحبه از ملکناز نجفی

انتهای پیام/

فرم ارسال نظر