logo
امروز : جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۲۵
[ شناسه خبر : ۱۱۲۵۲ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 9 دقیقه ]

ناگفته هایی از ماجرای قتل میترا استاد

ناگفته-هایی-از-ماجرای-قتل-میترا-استاد
برای کسانی که از نجفی، فقط چند سال اخیر یا کنش های سیاسی او را دیده‌اند، چنین فرجامی حیرت انگیز است، اما نجفی یک شبه به این جا نرسید و فرآیندی طی کرد تا در سن 68 سالگی، در این نقطه قرار گرفت. او، سیاستمدار زیرکی بود که ظاهری آرام داشت.

به گزارش موج رسا; حدود یک هفته از ماجرای هولناک قتل همسر محمدعلی نجفی می گذرد. در رخدادهایی از این دست، معمولا چند روز اول بیشتر به اخبار جنایی و بعضا زرد و واکنش های سطحی می گذرد و عمدتا تحلیل ها، هیجانی است.

از واکنش اولیای دم مقتول تا اطرافیان قاتل گرفته تا شاگرد نجفی که تحت تاثیر هیجانات این اتفاق واقعا عجیب، از استاد خود یک قدیس ساخته تا محسن آرمین، سیاستمدار هم طیف نجفی که اگرچه سعی کرده از ماجرای نجفی، متنی اخلاقی و عبرت گونه بنویسد، اما متاسفانه خود در چند مورد اخلاق را قربانی کرده است.

درست است که کار از کار گذشته و غیر از زندگی یک زن 35 ساله، عمر سیاسی و آبروی یک سیاستمدار کهنه کار هم تمام شده است، اما به عنوان یک پژوهشگر و برای ثبت در تاریخ، بیان برخی نکات را ضروری می بینم. اما اصل ماجرا چیست؟
 
برای کسانی که از نجفی، فقط چند سال اخیر یا کنش های سیاسی او را دیده باشند، چنین فرجامی حیرت انگیز است، اما نجفی یک شبه به این جا نرسید و فرآیندی طی کرد تا در سن 68 سالگی، در این نقطه قرار گرفت. او، سیاستمدار زیرکی بود که ظاهری آرام داشت. نه آنچنان که برخی دوستانش می گویند نبوغ داشت و نه حتی دکترای ریاضی از دانشگاه MIT آمریکا. البته نجفی، چند سالی در MIT ریاضی خواند، اما هیچ گاه موفق به اخذ مدرک از این دانشگاه نشد که دلایل علمی هم داشت.
 
عمده مطالبی هم که در مورد شاگرد اول بودن و ممتاز بودن نجفی در مقاطع تحصیلی و به ویژه دکترا در فضای مجازی وجود دارد، برگرفته از معرفی خود نجفی در ابتدای برنامه پیشنهادی او به عنوان وزیر آموزش و پرورش است. احتمالا این نکته، واکنش هایی خواهد داشت، اگرچه می توان برای اطمینان، به هم دوره ای های نجفی در فاصله سال های 54 تا 57 در آمریکا و از جمله باجناق خود او که هم اینک استاد گروه مخابرات دانشگاه شریف است، مراجعه کرد.
 
راست گفته اند که او به شدت مغرور بود و البته بخشی از این غرور، حاصل تصمیم گیری کسانی بود که نجفی بی تجربه را که حتی دکترا ندارد در ابتدای انقلاب، رئیس دانشگاه بزرگ صنعتی اصفهان کردند. مسیری که در سی سالگی، با تصدی سمت وزارت علوم ادامه یافت و طبیعی بود که از این جوان باهوش و عاشق سیاست، شخصیتی مغرور بسازد. او در عرصه سیاسی، شخصیتی تقریبا بلاتکلیف داشت، اگرچه فضایی پراگماتیک داشت، اما روحیاتی اندیشه ورزانه از خود به نمایش می گذاشت. رفتارها و مواضع سیاسی سال های اخیر او، کسانی را به تعجب وا می دارد که مواضع گذشته اش را به دقت مطالعه نکرده باشند.
 
او از ابتدا، به بسیاری از ابرگزاره ها و مواضع انقلاب اسلامی، باور نداشت و حتی گاهی زاویه داشتن خود با آن ها را علنی می کرد. در همان زمان ریاست دانشگاه صنعنی اصفهان، بیانیه تندی علیه برخی مواضع انقلاب امضا کرد که بعدها هم برایش دردسر فراوان به بار آورد، اما چون شخصیتی ژله ای و چندگانه داشت، به هر ترتیبی بود، توانست با بیان مواضع دیگری، از مجلس برای وزارت علوم که آن زمان وزارت فرهنگ و آموزش عالی خوانده می شد، رای اعتماد بگیرد.
 
او در همان زمان وزارت، به تغییر نام دانشگاه ملی به دانشگاه شهید بهشتی اعتراض کرد و البته برای مخالفتش که معمولا مبنایی بود، بهانه هایی می آورد، مانند این که با این تغییر نام، شان شهید بهشتی رعایت نمی شود. نجفی برای دور بعد وزارت آموزش عالی هم به مجلس معرفی شد. او در دفاعیه خود در مجلس، به انقلاب فرهنگی که سیاست کلان نظام جمهوری اسلامی بود تاخت و آن را همراه با «تندروی برادران» خواند که باعث تقلیل امکانات دانشگاه ها شده است. {مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی – 23 مرداد 63} اگرچه در همان جلسه، برای جلب رای، در بخش هایی از صحبت خود، انقلاب فرهنگی را تایید کرد، اما در نهایت با 51 رای موافق و 153 رای مخالف و ممتنع از وزارت بازماند.
 
این بود که مخالفت نجفی با تغییر نام میدان حق شناس به 9 دی، در زمانی که او عضو شورای شهر تهران بود، برای کسانی که با روحیات و افکار نجفی آشنا بودند، اصلا عجیب نیست.
 
این بار هم نجفی بهانه می آورد که خود کلمه حق شناس، برگرفته از نام عالم بزرگی است و این تغییر صحیح نیست، حال آن که این میدان اصلا ارتباطی به آیت الله حق شناس نداشت و برگرفته از نام یک بازاری قدیمی تهران بود. نجفی اما بیکار ننشست و با ارتباطاتی که داشت، در دولت فن سالار مرحوم هاشمی بر کرسی وزارت آموزش و پرورش تکیه زد. او هیچ گاه، رای اعتماد بالایی از مجالس مختلف کسب نکرد، در دولت اول موسوی 135 رای، در دولت اول هاشمی 160 رای و در دولت دوم هاشمی 147 رای موافق گرفت، ضمن آن که چنانکه شرحش رفت، در دولت موسوی و یک بار هم در دولت روحانی، با رای عدم اعتماد مواجه شد.
 
 
 
قصد ورود به مسائل شخصی نجفی را ندارم، اما هرچه بود به نظر می رسید هیچ چیز نمی تواند او را راضی کند و مرتبا ریل عوض می کرد. استعفای او از سازمان میراث فرهنگی بعد از پنج ماه، آن هم به دلیل بیماری همچنان برای عموم، موضوعی مبهم است. از سوی دیگر، چرا بعد از استعفا به دلیل بیماری، به شهرداری تهران آمد و این همه ماجرا و حاشیه ای که در شهرداری حول شخصیت او ساخته شد، چه بود؟
 
نجفی، اساسا مدیری ستادی بود تا اجرایی و سابقه اش هم همین را می گفت. نتیجه آن که از همان ابتدا معلوم بود که در شهرداری تهران که به پرکاری و خستگی ناپذیری احتیاج دارد، چندان موفق نباشد، به ویژه آن که پس از قالیباف شهردار می شد که به کار بی وقفه شهره بود.
 
سخن گفتن از یک سال گذشته زندگی نجفی، شاید بیشتر در حوزه تخصص یک روانشناس باشد، اما تاریخ نشان داده ترکیب صفاتی چون تنوع طلبی، تعارضات درونی و این که یک فرد نداند دقیقا از زندگی چه می خواهد و مرتب ریل عوض کند، ممکن است خطرناک باشد. در این حوزه، ممکن است دیگرانی هم نقش داشته باشند اما این چیزی از خطای نجفی کم نمی کند.
 
آن هایی که بر شهردار شدن نجفی، با وجود عدم تایید نهادهای امنیتی تاکید کردند، مسلما مقصرند. آن ها، آن روز، محمدعلی نجفی را مدیر جسوری می دانستند که جاده صاف کن آن ها در شهرداری تهران خواهد شد و ابزار خوبیست، همان هایی که امروز کناری نشسته اند و برای نجفی تاسف می خورند و در وصف فضای آلوده سیاست و ضرورت بازگشت به اخلاق، قلم فرسایی می کنند.
 
از باب نمونه، افشاگری نجفی در مورد شهردار پیش از خود را نقطه شروع مسیر بی بازگشت و هولناک نجفی می دانند، حال آن که آن 12 بندی که در پاییز 96، نجفی به دادستان تحویل داد، هیچ یک بیان تخلف نبود و همان زمان مسئولان قضایی اعلام کردند که شکایت یا تخلفی به دست ما نرسیده است. محسن آرمین و دیگرانی که دراین چند روز، در باب ضرورت اخلاق و آلوده بودن سیاست در ایران مقاله نوشته اند، هرگز با خود اندیشیده اند که خود، این دفتر را سیاه تر می کنند و در همان نوشتار خود، چند مورد بی اخلاقی کرده و حکم صادر کرده اند؟! مهم است بدانیم که با دستمال کثیف نمی توان شیشه را تمیز کرد.
 
عمده اظهارنظرهای امثال محسن آرمین و دوستان هم طیف او، ضمن دلسوزی برای نجفی، حول محور متهم کردن دستگاه های امنیتی و شهردار پیش از نجفی است. سوال ساده ای که به ذهن من می رسد این است که اگر مجموعه های امنیتی، این میزان قدرت دارند که ظرف یک سال، خانواده یک مخالف خود را از هم بپاشند، او را درگیر حاشیه های بی پایان کنند و در نهایت از او یک قاتل بسازند، چرا در مورد مخالفان جدی خود چنین نمی کنند؟ اصلا مگر نجفی در ماه های اخیر چه جایگاهی داشته که دیگران بخواهند او را به این جا برسانند؟
 
تحلیل محسن آرمین حاوی یک تناقض بزرگ است. او هم دقیقا مانند خود نجفی، نمی داند دقیقا در این موضع گیری به دنبال چیست، فقط می داند باید به هر قیمت شده حکمی صادر کند و حاکمیت را لکه دار کند. در ابتدای متن با طرح این سوال که «نمی‌دانم میترا استاد بر اساس طرح برادران امنیتی وارد زندگی نجفی شده است یا نه» شروع کرده و بر این گزاره تاکید کرده که « تردید ندارم دستکم از زمانی که وارد زندگی او شده، همچون یک پروژه مدیریت شده است تا در زمان مناسب از او استفاده شود.» اما از سوی دیگر، نجفی را دارای اعتماد به نفس کاذبی می داند که شجاعت وقاطعیت پایان دادن به مسیر خطایی که آغاز کرده بود نداشت.
 
ماجرای نجفی تمام شد، اما این نقطه پایان ماجراهایی از این دست نیست، چه اینکه رسانه ها و گروه های مرجع، عمدتا به جای آن که بر عبرت های آن تاکید کنند، حواشی را به میان می کشند و با سیاسی ترین مواضع ممکن، سعی دارند القا کنند که اصلا حرفشان سیاسی نیست و می خواهند از دریچه اخلاق به موضوع نگاه کنند. نجفی، شورای شهری که بر شهردار شدن او اصرار کردند، آن مسئولینی که با پافشاری، مدیری که آرام در گوشه ای نشسته بود را با تمام حاشیه هایش شهردار کردند و به میانه میدان کشاندند، رسانه هایی که بی اخلاقی کردند و سیاسیونی که پس از پایان جنایت بار این حادثه، در تحلیل های خود، اصل و فرع را اشتباه گرفتند و دروغ پردازی کردند، همه مقصرند. ماجرای نجفی اگر برای همه ما یک عبرت داشته باشد، آن است که صداقت حقیقی و نه ژست های اخلاقی دروغ، باید به عرصه سیاست و عمل همه ما بازگردد.
 

انتهای پیام/

فرم ارسال نظر